- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مصائب عصر عاشورا و شام غریبان حسینی
غروب بود و افق حرف های گلگون داشت ز تیر فاجعه زینب دلی پر از خون داشت غروب بود و غریبانه خیمه ها می سوخت کرانه چشم بدان خون بیکران می دوخت نسیم، گیسوی خون را دمی تکان می داد به این بهانـه گلِ زخـم را نشان می داد دل شکـسـتـۀ زینب شکـسـته تر می گشت چو چشم طفل، به سودای آب بر می گشت فـتاده بـود ز اوج فـلک، سـتارۀ عـشق شکسته بود به یک گوشه گاهوارۀ عشق ستاده اسب و شکـوه سواره را کم داشت افق به رنگ شقایق، لباس مـاتم داشت در آن غروب که آیات عشـق شد تـفسیر در آن دیار که رویای اشک شد تعبـیر حماسه بودکه از بطن خاک وخون می رُست سرشک بود که زخم ستاره را می شست به روی دست و سر و پای، باره می راندند هـزار باره به جـسـم ستـاره می رانـدند نبود دست که گیرد، ستاره در آغـوش میـان تـیر، تـن پـاره پـاره در آغــوش نبود دست که بیرون ز زخـم آرد تـیر به خیـمه آب رسـانـد اگر گــذارد تـیـر سـوار آب چو پـرواز را تـجـسـّم کـرد چه صادقـانه بـدان زخـم ها تبـسـّم کرد ز خــون لاله تمام کـرانه رنگـیـن بـود خـمـیده بود افق بسکه داغ سنگین بود هزار زخم به عبرت چو چشم وا مانده است که عشق بی سر و دست وکفن رها مانده است فـراز با هـمـه قـامـت فـرود آمـده بـود قـیام حـمـد کـنـان در سـجـود آمده بـود صدای سوگ ز محمل به آسمان می رفت درای مرثیه خوان بود و کاروان می رفت
: امتیاز
|
ذکر مصائب عصر عاشورا ( لحظات بعد از شهادت حضرت )
خـیـام آشـنـا از آتــش بـیگـــانه می سوزد کبوترهای بی بال و حرم را لانه می سوزد چه غوغایی است دراین دشت ماتم زا؟ نمی دانم که از شرحش دل دیوانه و فرزانه می سوزد مگر دشمن نمیداند که زد بر خیمه ها آتش؟ که دریک خیمه بیماری است، بی تابانه می سوزد سری بالای نی بینم، چو ماهی زیرابرخون که از شوق وصالِ حضرت جانانه می سوزد روَد برچرخ، دود از خیمه ها یا ازدل زینب؟ که از بـیداد و ظلم زادۀ مرجانه می سوزد غروبی آتشین می باشد و طفلی دَود هرسو که خود چون شمع ودامن چون پرِ پروانه می سوزد یکی کو تا به یاری خیزد و بنشاند آتش را وگرنه پای تا سر، کودک دُردانه می سوزد دلِ سوزانِ طفلان را دگر حاجت به آتش نیست دلِ آتش چرا یارب، بر این دل ها می سوزد
: امتیاز
|